ویدیو ویدی

 

 

و گالری

گالری عکس

گالری تصاویر گالری 0000

ابزار رایگان وبلاگ

0000 .................................



در این وبلاگ
در کل اینترنت
................................. خدا بود

دانلود آهنگ
خدا بود ...............................
....................................... فال حافظ

فال حافظ

فال حافظ .....................
..................... وبلاگ امیر حسین اکبریان ........  کتاب فرزند ملت قسمت اول -
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
..... وبلاگ امیر حسین اکبریان .....

کتاب فرزند ملت قسمت اول
گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید!

منبع : رجانیوز

طراح و صفحه آرائی: حامی دکتر احمدی نژاد

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد 1

2 فرزند ملت

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد 3

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید!

منبع : رجانیوز

طراح و صفحه آرائی: حامی دکتر احمدی نژاد

4 فرزند ملت

123

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید!

45

به نام خدای مهربان

به جای مقدمه

سخنی با دکتر محمود احمدی نژاد

جناب آقای دکتر احمدی نژاد!

می دانیم که از خواندن برخی از این نوشته ها اعصابتان به هم می

ریزد.شاید لعنو نفرینمان هم بکنیدکه چرا زندگی خصوصی شما را توی

ویترین گذاشتیم تا همه ببینند. امّا به ما حق بدهید.

ما، جوانان دانشجوی ایرانی هدفی جز روشن کردن اذهان عمومی نسبت

به کسی که چهار سال رئیس جمهورآنها بوده است، نداشته ایم.تنها جرم

ما اگر دادگاهی تشکیل شود و محاکمه شویم، این است و بس!

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد 5

6

در طی این چهار سال، جسته و گریخته،خاطراتی از کارها و عملکرد

ش ?? ما به گوش مردم رسیده. خوش شانسی ما این بود که صحبتهای

خصوصی پسرتان،علیرضا با چند نفر از دوستانش ضبط شده و در اختیار

ما قرار گرفت. این نوار زوایای پنهان زیادی از شخصیت احمدی نژاد را

برایمان شناساند و تشنه ترمان کرد تا در مورد شما بیشتر بدانیم. برای

همین بچه ها کلی دوندگی کردند تا این گزارش خاطرات را بدس ?? ت

آوردند. حاصل این تلاش ها؛ مصاحبه با آقایان؛دکتر لنکرانی؛وزیر

محترم بهداشت که هنوز روحیه ی دانشجویی خود را حفظ کرده اند،

دکتر الهام؛وزیردادگستری،مهندس فتاح؛وزیر نیرو، آقای رضایی؛منشی

مخصوص شما در شهرداری و ریاست جمهوری،آقایکریمیان؛ راننده

ی شما در شهرداری و ریاست جمهوری، آقایان آشتیانی، معاون

مراسمات و تشریفات ریاست جمهوری و غرقی؛ رئیس رسیدگی به

شکایات مردمی ریاست جمهو بچه ها، حاضر به صحبت در مورد شما

شدند.ری و.... بود.

این عزیزان پیه ی خشم، ناراحتی و برخوردتان را به جان خریده و با

اصرار و دوندگی البته تمام موارد ذکر شده در این کتابچه مستند بوده

و حتی کلمه ای ازخودمان ازقول و البته تمام موارد ذکر شده در این

کتابچه مستند بوده و حتی کلمه ای ازخودمان ازقول و فعل شما،جناب

دکتر ذکر نکرده ایم.

حالا با این اقدام، فقط پیش شما شرمنده ایم.امّا اگر این خاطرات

ونکاتِ کاری و رفتاری شما را منعکس نمی کردیم،پیش وجدان و بالاتر

خدایمان شرمنده می شدیم.خیلی از ما تا به حال شما را از نزدیک

ندیده ایم.ولی به شما اعتقاد داریم.و افسوس می خوریم که کاش

دستمان باز بود و شما را آن طورکه هستید وآن طورکه برای مملکت و

مردم خدمت می کنید،می شناختیم و به دیگران هم می شناساندیم.از

انرژی هسته ای و فشارهایی که سر آن قضیه متحمل شده و مقاومت

6 فرزند ملت

هایی که کرده اید تا پشت پرده های ساخت و پرتاب ماهواره ی امید

و شکوفایی دانشمندان ایرانی که تا چند سال پیش حتی خوابش را هم

نمی دیدیم.از سهمیه بندی بنزین گرفته تا هدفمند کردن یارانه ها که

باید در دولت های قبلی انجام می شد و شجاعت انجامش را نداشتند.

از سفرهای استانی و طرح هایی که تصویب کردید و به نتیجه رسید

یا آنهایی که به خاطر کم کاری و شاید عناد و دشمنی برخی، تعدادی

از آنها به نتیجه نرسید و خون به دل شما کرد، ازسفرهای خارجی و

اقتدارتان در برخورد با اجانب به عنوان نماینده ی ایران و...

***

از خدا می خواهیم این کتابچه، تبدیل شود به یک کار فرهنگی از طرف

اهل فن برای شناساندن یکی از مفاخر ایران زمین به نام "محمود

احمدی نژاد".

جمعی از دانشجویان مستقل دانشگاههای ایران

8

دکتر ارادت زیادی به امام رضا علیه السلام دارد.تا قبل از عهده داری

شهرداری تهران، به همراه خانواده اش،با پیکان مدل پایین وبعدها پژو

504 مدل 1979 میلادی که هنوزهم اتومبیل شخصیشان همان است، به

پای بوسی امام رضا علیه السلام می رفتند.در زمان شهرداری تهران با

هزینه ی شخصی، ماهی یک بار به زیارت ثامن الحجج علیه السلام می

رفت.به این صورت که از فرودگاه مستقیم به حرم مشرف می شد. یکی

- دو ساعت زیارت می کرد..به فرودگاه برمی گشت و با پرواز همان

روز مشهد-تهران، بر می گشت.توقف طولانی مدتِ دکتر در مشهد،

زمانی بود که با خانواده اش می رفت.به محض پیروزی در انتخابات

ریاست جمهوری و استقرار در مقام ریاست جمهوری ، اولین کاری

که کرد، رفتن به پای بوسی امام رضا علیه السلام بود. اولین جلسه ی

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد 7

هیئت دولت را هم در حرم حضرت علی بن موسی الرضا برگزار کرد.

بااین مقدمه که یکی از دلایل اقتدار و پیشرفت ایران بهره مندی از

توجهات امام هشتم علیه اللام است. و ما در اولین جلسه ی هیئت

دولت از ایشان کمک می خواهیم.

9

آن زمان من مسئول فرهنگی دانشگاه علم و صنعت بودم. برای دیدار

از مناطق جنگی جنوب،دانشجوها را به خوزستان برده بودیم. دکتر هم

به همراه یکی-دو نفر دیگر از اساتید به دعوت ما آمده بودند.شب اوّل

جای مناسبی برای اسکان نبود .بچه هارا درسد کارون اسکان دادیم. پتو

هم به اندازه ی کافی نبود.آن شب تا صبح من و دکتر نشستیم با هم به

صحبت کردن.انگار یکی از ماها بود.اصلا"به روی خودش نیاورد جایی

برای استرحت وپتویی برای گرم شدن ندارد.

***

شب بعد هم برای اسکان دانشجوها به مشکل برخوردیم. بعد از کلی

دوندگی بالاخره جایی پیدا کردیم ودانشجوها را اسکان دادیم.یکی از

بچه ها کسالت شدیدی پیدا کرده بود و باید او را به یک مرکز درمانی

می رساندیم.دکتر که متوجه مشغله ی زیاد ما شده بود،گفت آن دانشجو

را برای معالجه به یک بیمارستانی-جایی می رساند. وقتی برگشتند، آن

دانشجو به دوستانش گفته بود،پول ویزیتش را دکتر،خودش حساب

کرده و به او اجازه نداده دست به جیبش ببرد! آن شب قرار بود شام

را از جایی خارج شهر برایمان بیاورند.وقتی آوردند،دیدیم یخ کرده.

با وجود خستگی زیاد، با چند نفر از بچه ها دیگ غذا را بردیم داخل

آشپزخانه ی محل اسکان تا دوباره گرم کنیم.دیدیم دکتر هم آمد داخل

آشپزخانه و از ما پرسید اگر کمکی لازم داریم بیاید کمکمان.

خسته ومستأصل گفتیم:نه !آقای دکتر !شما بفرمایید.الان غذا رامی

8 فرزند ملت

آوریم!دکتر بدون توجه به تعارفِ ما آمد تو و شروع کرد به کمک به ما تا

غذا را گرم کنیم.داخل ظرف ها بکشیم و بین دانشجوها توزیع کنیم.

10

در مراسم اختتامیه ی اردوی جنوب، از طرف دانشگاه به اساتیدی که

همراهمان آمده بودند،نفری یک لوح تقدیر و یک سکه ی بهار آزادی

دادیم.بعداز بازگشت از اردوی جنوب، دکتر مرا به اتاقش خواست و

گفت می خواهد به واحد فرهنگی دانشگاه کمک کند.مبلغی معادل

بهای سکه را که داخل پاکتی گذاشته بود داد دستم.

11

هر وقت دانشگاه از اساتید تقدیر می کرد، مبلغی پول یا سکه به آنها

هدیه می کرد،دکتر آن را به بهانه های مختلف با همان عنوان هدیه به

خدماتی ها می داد.

12

در سال 69 - 1368 دانشگاه علم وصنعت زمینی را از سازمان تبلیغات

خریده بود تا بین اساتید و کارمندان دانشگاه تقسیم کند.اسم دکتر هم

در فهرست بود.اما ایشان از دانشگاه خواست اسمش را خط زده وسهیه

اش را به کس دیگری بدهند.

13

یکی از رفتارهای جالب دکتر این است که از زمان شهرداری تا به حال که

رئیس جمهوراست، ریالی حقوق از تصدی این پست ها نگرفته. و به همان

حقوق استادی دانشگاهسهیه اش را به کس دیگری بدهند کفایت میکند.

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد 9

14

دکتر عادت ندارد کارهای شخصیش را به کسی واگذار کند.خدماتی ها

از خدا شان هست که دکتر به آنها کار بسپارد.امابارها شده وقتی مثلا" با

تلفن کار داردوگوشی دور از دسترسش هست، به منشی و خدماتی ها

که آنجا برای انجام وظیفه ایستاده اند،نمی گوید گوشی را به من بده !

خودش بلند شده دور زده. گوشی را برمی دارد !

15

باغبان خانه ی ریس جمهور،خود دکتر است.توی حیاط خانه اش

باغچه درست می کند.خاک و کود می ریزد وگل و سبزی و نهالِ

درخت می کارد.

16

دکتر گاهی تسبیح، انگشتر و حتی کاپشنی که می پوشد را هدیه می

دهد.یعنی مردم نامه می نویسند. از او می خواهند.او هم از ما،کارمندانِ

دفتر می خواهد به او هم از ما،کارمندانِ دفتر می خواهد بهآدرس

درخواست کننده پست کنیم.برای خودش هم دوباره یکی دیگر تهیه

می کند.یک بار به شوخی به بچه های دفتر گفتم: ریاست جمهوری

از لحاظ اقتصادی خیلی به ضرر دکتر بوده.چون دکتر از وقتی رئیس

جمهور شده خرج ومخارجش کمتر نشده که بیشتر هم شده!

17

آن موقع ها که دکتر شهردار بود، خبرنگاری از ایشان پرسید چرا

ازشهرداری حقوق نمی گیرد؟دکتر گفت چون کارمند دولت است

وحقوق استادی دانشگاه برای او کافی است.خبرنگار:شما فرزنددارید.

فرزندان شما نیاز به حمایت شما دارند.دکتر:هم من و هم همسرم که

فرهنگی است ازدولت حقوق می گیریم.بسِّمان است.وظیفه ی ما این

است مگر پدرِمن به من کار و خانه داد. خودم زحمت کشیدم. درس

10 فرزند ملت

خواندم.کارکردم.تلاش کردم تا توانستم با زحماتم یک خانه ی قسطی

بخرم.بچه های من هم خودشان باید تلاش کنند.

18

یک روز دکتر خاطره ای را از دوران جوانیش برای راننده اش تعریف

کرد:به یاد ندارم هیچ وقت به پدرم گفته باشم به من پول بده.حاجی

همیشه خودش پول توی جیب همه ی بچه هایش می گذاشت.صبح ها

که بلند می شدیم،می دیدیم پنج تومان-ده تومان توی جیبمان گذاشته.

در دوران دانشجویی،یک روز می خواستم کتاب بخرم.. پول خرید کتاب

صد و پنجاه-دویست تومان بود. غیر از ده تومانی که حاجی آن روز

توی جیبم گذاشته بود،پول دیگری نداشتم.کتاب هم برایم ضروری بود.

طبق معمول چیزی از حاجی نخواستم.گفتم توکل برخدا. آمدم بیرون از

خانه.سر خیابان که رسیدم، اتومبیل یکی از دوستانم که قبلا"مبلغی به

او قرض داده بودم جلوی پایم ترمز کرد.گفت:آقا محمود!بیا بالا. همین

طور که رانندگی می کرد وصحبت می کردیم،بدون آن که من چیزی

بگویم،صدوپنجاه تومان گذاشت روی داشبرد و گفت:یادت هست چند

وقت پیش صدوپنجاه تومان به من قرض داده بودی؟!خدا را شکر کردم

وپول را گذاشتم توی جیبم.

19

دکتردرهرشرایطی که هست،سر زمان مقرر باید برود و مادرش را ببیند.

زمانی که پدرش زنده بود،هم همین برنامه را داشت.مرتب بهِشان سرمی

زد.دست خالی هم نمی رفت.میوه یاشیرینی یا....

20

می خواست برود دیدن مادرش.در مسیر منزل مادر، وانت باری که

هندوانه ی نوبرانه می فروخت، دیدند . دکتر از راننده خواست ماشین

گزارش- خاطره هایی درباره ی دکتراحمدی نژاد 11

را نگه دارد. پیاده شد و به سمت وانت بار رفت.اما راننده دید که دکتر

دست خالی برگشت. وانت بار رفت.اما راننده دید که دکتر دست خالی

برگشت.از او سؤال کرد که:آقای دکتر!پس چرا نخریدید؟دکتر جواب

داد:کیلویی....تومان می گفت.گران بود.نخریدم!

21

در زمان شهرداری یک بار دکتر آنفولانزای سختی گرفته و نتوانسته

بود سرکار بیاید.ما؛بچه های بهداری تصمیم گرفتیم به دیدنش برویم.

وقتی داخل خانه اش شدیم، دیدیم آقای لاریجانی وآقای ولایتی هم به

دیدنش آمده اند.دکتر روی یک تشک خوابیده بود.دکتر روی یک تشک

خوابیده بود .گوشه ی اتاق هم یک بخاری کوچک گازی روشن بود.

کف اتاق با فرش ماشینی فرش شده بود.نه ازمیز و صندلی خبری

بود و نه از مبلمان.از دیدن خانه و زندگی دکتر همگیمان حسابی جا

خوردیم.خانه های ما کارمندان شهرداری که آن زمان ماهی سیصد-

چهارصد تومان حقوق خانه های ما کارمندان شهرداری که آن زمان

ماهی سیصد-چهارصد تومان حقوق می گرفتیم،خیلی بهتر از خانه ی

شهردار تهران بود.

22

دختر دکتر، در زمان ریاست جمهوری پدرش به خانه ی بخت رفت جهیزیه

اش مثل جهیزیه ی اغلب دخترانی که پدرانشان کارمند ساده هستند،بود.

23

وقتی دختر دکتر ازدواج کرد، همه منتظر بودیم از طرف نهاد یک خانه

به آنها در جهیزیه ی اغلب دخترانی که پدرانشان کارمند ساده هستند،

همان پاستور بدهند.امّا آنها در یکی از محلات تهران خانه ای اجاره کرده

و درآنجا زندگی جدیدشان را شروع کردند.چند باری دکتر برای دیدن

12 فرزند ملت

دخترش به منزلشان رفت و هربار ما؛بچه های حفاظت توی در دسر می

افتادیم. اینکه باید دکتر را ازمسیری می بردیم که شناخته نشود.وبرای

دختر و دامادش از لحاظ امنیتی مشکلی به وجود نیاید.امّا با همه ی اینها

باز مردم متوجه شدند.ممکن بود از طرف ضد انقلاب برایشان خطرناک

باشد.آن قدر به دکتر فشار آوردیم تا بالاخره پذیرفت آن دو بیایند بنشینند

در طبقه ی دوم منزل یکی از کارمندهای نهاد در پاستور.داماد دکتر ماه به

ماه کرایه ی آن جا را به حساب نهاد واریز می کند.

24

پدر دکتر مثل مردم عادی زندگی می کرد.نه محافظی،نه محل زندگی

خاصی.دم در یک چارپایه می گذاشت. می نشست روی آن و با مردمِ محل

خوش و بش می کرد.انگار نه انگار که پدِرِ ریس جمهور مملکت است.



تاریخ : جمعه 88/3/15 | 1:44 عصر | نویسنده : امیرحسین اکبریان | نظر


  • paper | خرید رپرتاژ | فروش رپورتاژ آگهی ارزان
  • الگوریتم | فال تاروت نه کارتی
  • وبلاگ امیر حسین اکبریان