ویدیو ویدی

 

 

و گالری

گالری عکس

گالری تصاویر گالری 0000

ابزار رایگان وبلاگ

0000 .................................



در این وبلاگ
در کل اینترنت
................................. خدا بود

دانلود آهنگ
خدا بود ...............................
....................................... فال حافظ

فال حافظ

فال حافظ .....................
..................... وبلاگ امیر حسین اکبریان ........  پیش از اینها فکر می کردم خدا ... -
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
..... وبلاگ امیر حسین اکبریان .....

حسین اکبریان کلوبلاگ،وبلاگ: پارسی بلاگ ، بلاگ اسکای ، بلاگ اسپوت    بر گرفته از روزنامه کیهان مورخ شنبه 17 مهر 1389- شماره 19759
پیش از اینها فکر می کردم خدا ...  
پل
 
شعر نوجوان
 
خزان لحظه ها
 
خدایا ! دوستت دارم
 
سه دوست
 
 

 

پیش از اینها فکر می کردم خدا ...

پیش از اینها فکر میکردم خدا
خانه ای دارد کنار ابر ها

مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا

پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور

ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب طنین خنده اش
سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

دکمه ی پیراهن او آفتاب
برق تیر و خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویربود

آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین

بود ،اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت

... هر چه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین از اسمان از ابر ها

زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست

هر چه می پرسی جوابش آتش است
آب اگر خوردی جوابش آتش است

تا ببندی چشم کورت می کند
تا شدی نزدیک دورت می کند

کج گشودی دست ،سنگت می کند
کج نهادی پا ی لنگت می کند

تا خطا کردی عذابت می کند
در میان آتش آبت می کند

با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم ، خواب دیو و غول بود

خواب می دیدم که غرق آتشم
در دهان شعله های سرکشم

در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین

محو می شد نعره هایم بی صدا
در طنین خنده ی خشم خدا ...

نیت من در نماز ودر دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا

هر چه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود ..

مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه

تلخ مثل خنده ای بی حوصله
سخت مثل حل صد ها مسئله

مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود

تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه در یک روستا
خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم: پدر اینجا کجاست؟
گفت: اینجا خانه ی خوب خداست

گفت: اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضویی دست ورویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد


گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست ؟اینجا در زمین؟

گفت :آری خانه ی او بی ریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست

مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آیینه است

عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی

خشم نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست

قهر او از آشتی شیرینتر است
مثل قهر مهربان مادر است

دوستی را دوست معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد

هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی ست

تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست

دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر

آن خدای پیش از این را باد برد
نام او راهم دلم از یاد برد

آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی نقش روی آب بود

می توانم بعد از این با این خدا
دوست باشم دوست ،پاک و بی ریا

می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد

می توان در باره ی گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند

می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت

مثل این شعر روان و آشنا:
پیش از اینها فکر می کردم خدا ...

منبه : روزنامه کیهان   http://kayhannews.ir/

لینگ : پیش از اینها فکر می کردم خدا ...  http://kayhannews.ir/890717/10.htm



تاریخ : جمعه 89/7/23 | 11:47 صبح | نویسنده : امیرحسین اکبریان | نظر


  • paper | خرید رپرتاژ | فروش رپورتاژ آگهی ارزان
  • الگوریتم | فال تاروت نه کارتی
  • وبلاگ امیر حسین اکبریان